قدیمی شد!!!

به خودم قول داده بودم که هیچ وقت تو وبلاگم کپی نکنم و در تمام مدت عمر وبلاگ نویسیم هم همیشه این قانون رو برای خودم رعایت کردم اما واقعا آنقدر این شعر برای من قشنگ بود و پس از  دیدن عکس رادیو لامپی آنقدر حس نوستالوژیک در من زنده شد که دلم نیامد از کنار این شعر راحت بگذرم و اون را در وبلاگ خودم نگذارم... البته شاید بیشتر برای یاد آوری خودم باشه تا انسانیت‌ها را دوباره زنده کنم...     

 

صفا و عشق و یکرنگی در این عالم قدیمی شد

توقع از رفیق و همسر و فرزند قدیمی شد

صداقت رخت بر بست از میان مردم دانا

زچشم خلق پنهان نیستصداقت هم قدیمی شد

در میخانه کوبیدم که تا ساغر کنم پیدا

عجب بی محتوا جاییست ساغر هم قدیمی شد

سوی مسجد برفتم تا که یابم بی ریا شیخی

ندیدم غیر تزویر و ریا شیخ هم قدیمی شد

درون خانقاه رفتم که بوسم دست درویشی

نبود جز خرقه و کشکول درویشم قدیمی شد

وفا و عاطفه از سگ بیاموز گر که انسانی

محبت گوهریست نایاب انسان هم قدیمی شد

تو گرد شهر مگرد آقا که تا آدم کنی پیدا

به روح حضرت آدم که آدم هم قدیمی شد

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد