کاش در شب چهارشنبه آخر سال می شد از روی شعله های غم پرید و به شادی رسید...
یه دوست دختر هم نداریم که باهم نگران سرنوشت اوشین بعد از زلزله ژاژن بشیم
چند وقتی بود که زندگی روال خودش رو گرفته و آرامش پتوی گرم خودش را روی زندگیم پهن کرده بود... اما حالا دوباره همه چیز به حالت خودش برگشته... یاد اون جمله معروف افتادم که می گفت آرم گریه کن تا شادی نا امید نشه و بلند نخند تا غم بیدار نشه... حالا دیگه دل خوشی ندارم...
حالا می تونی بری و خوشحال باشی
نه اینکه قصد تخریب نظام رو داشته باشماااا نه به خدا... ما گردنمون از مو باریک تر اما به عنوان یه دلسوز می خواهم بگم که بوهایی خوبی از ترکیه نمیاد... اروپایی ها همه چیز رو هوا کردند و این خانم اشتون گفته پیش شرطهای ایران درباره مسائل هسته ای قابل قبول نیست.
حالا فهمیدم که یه بنده خدایی می گفت این غربی ها مذاکرات را دستمایه ای قرار می دهند تا بگند ایران پایبند مذاکرات نیست و جز گزینه نظامی راهی در قبال ایران باقی نمونده... حالا می بینم که راست می گفت و این غربی ها تو دومین دوره مذاکرات پا پس گذاشتند و ابراز ناامیدی کردند... گرچه ایران هم دستش خالی نیست و اگر خبری بشه مطمئن هستم که بد حالشون رو می گیره... اما نگرانی من این هست که خبری بشه... اصلا به من چه!!!
به خودم قول داده بودم که هیچ وقت تو وبلاگم کپی نکنم و در تمام مدت عمر وبلاگ نویسیم هم همیشه این قانون رو برای خودم رعایت کردم اما واقعا آنقدر این شعر برای من قشنگ بود و پس از دیدن عکس رادیو لامپی آنقدر حس نوستالوژیک در من زنده شد که دلم نیامد از کنار این شعر راحت بگذرم و اون را در وبلاگ خودم نگذارم... البته شاید بیشتر برای یاد آوری خودم باشه تا انسانیتها را دوباره زنده کنم...
صفا و عشق و یکرنگی در این عالم قدیمی شد
توقع از رفیق و همسر و فرزند قدیمی شد
صداقت رخت بر بست از میان مردم دانا
زچشم خلق پنهان نیستصداقت هم قدیمی شد
در میخانه کوبیدم که تا ساغر کنم پیدا
عجب بی محتوا جاییست ساغر هم قدیمی شد
سوی مسجد برفتم تا که یابم بی ریا شیخی
ندیدم غیر تزویر و ریا شیخ هم قدیمی شد
درون خانقاه رفتم که بوسم دست درویشی
نبود جز خرقه و کشکول درویشم قدیمی شد
وفا و عاطفه از سگ بیاموز گر که انسانی
محبت گوهریست نایاب انسان هم قدیمی شد
تو گرد شهر مگرد آقا که تا آدم کنی پیدا
به روح حضرت آدم که آدم هم قدیمی شد
در گیر و دار خبرهای تلخ سقوط هواپیما در ارومیه نمی دونم کدوم از خدا بی خبری برای من ایمیل زده بود که آخرین بازمانده کادر پروازی بوئینگ 727 سقوط کرده در ارومیه، هم درگذشت... جستجویی در اینترنت انجام دادم و متوجه شدم که هنوز این خبر منتشر نشده... سریع با روابط عمومی هما تماس گرفتم اما با مسئولیتی آنها مواجه شدم... چراکه نه خبر را تائید کردند و نه تکذیب... در همین حال بود که خبر درگذشت یکی دیگر از سرنشینان هواپیما در بیمارستان منتشر شد و من با در کنار هم قرار دادن این اطلاعات اجتمال رو بر این گذاشتم که این فرد درگذشته همان تنها بازمانده کادر پروازی هواپیمای سانحه دیده بوده است... بنابراین موضوع را با سردبیر در میان گذاشتم و خبر را منتشر کردیم اما هنوز عصر نشده بود که خبر رسید موضوع از اساس اشتباه بوده... این اولین باری بود که از تکذیب شدن یک خبرم واقعا و از صمیم قلب خوشحال شدم... اونقدر خوشحال که بقض در گلوم حلقه زد... سریع با بیمارستان امام خمینی ارومیه تماس گرفتم و جویای احوال زهرا آهویی شدم... شکر خدا گفتند که وضعیتش از خیلیها بهتر هست و رو به بهبودی پیش می ره... البته گویا باید چندتا عمل رو پشت سر بگذاره تا سلامتی خودش را به دست بیاره اما شکر خدا وضعیت بحرانی را پشت سر گذاشته و امیدهای زیادی در خصوص اش وجود دارد... سریع خبری را تنظیم و منتشر کردم با این تیتر: برای سلامتی تنها بازمانده دعا کنید...
آدم می آد ۲ ساعت تمام با آب تاب سفر ناخواسته موبایلش به مشهد رو تعریف می کنه بعد که می خواهد بفرسته روی خط یه دفعه می پره... حالا هم ذوقش کور شده... در کل باید بگم که به خاطر سهل انگاری موبایلم الان در مشهد هستش... لطفا زنگ نزنید بهش...
در آخر هم :
آن سفر کرده که صد غافله دل همره اوست/// بارلها هرکجا هست به سلامت دارش
والسلام
امروز به صورت خیلی اتفاقی مجموعهای از اخبار نیمچه محرمانه به دستم رسیده بود که مخم داشت سوت می کشید... اخباری که سر و جمعش از فساد مالی برخی افراد و بازخوانی عملکرد باند معروف (...) حکایت داشت... حالا من موندم که با این اخبار چی کار کنم... نه می تونم در روزنامه از این اخبار استفاده کنم و نه در وبلاگ... چراکه در مورد اول عوامل برون سازمانی مانع درج هستند و در مورد دوم هم آخر و عاقبت وبلاگ نویسانی که با سیستم این باند مخوف در افتادن سدی راهی برای افشای ماجرا شده است...
قضیه ما هم شده قصه فیلم معروف آلفرد هیچکاک «مردی که زیاد می دانست». البته با این تفاوت که در فیلم جو توانست از اطلاعات خودش در راه مثبت استفاده کنه اما من این اطلاعاتم نه در راه مثبت به کار می آید و نه در راه منفی... شاید این هم از بی بخاری من باشه...
و در نهایت این غزل معروف از خواجه حافظ شیرازی هم متناسب موضوع بود که دلم نیامد راحت از کنارش بگذرم:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود///////////// وین راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر///////////////// آری شود ولیکن به خون جگر شود
شاه عباس از وزیر خود پرسید: "امسال اوضاع اقتصادی کشور چگونه است؟"
وزیر گفت: "الحمدالله به گونه ای است که تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه روند!"
شاه عباس گفت: "نادان! اگر اوضاع مالی مردم خوب بود می بایست کفاشان به مکه می رفتند نه پینهدوزان، چون مردم نمی توانند کفش بخرند ناچار به تعمیرش می پردازند، بررسی کن و علت آن را پیدا نما تا کار را اصلاح کنیم."
تحلیل حکایت :
1 یک شاخص مناسب می تواند در عین سادگی بیانگر وضعیت کل سازمان باشد.
2 در تحلیل شاخص باید جنبه های مختلف را بررسی نمود. گاهی بهبود ناگهانی یک شاخص بیانگر رشدهای سرطانی و ناموزون است.
پی نوشت: موضوع ارتباط مستقیمی با طرح هدفمندی یارانه ها داشت اما امیدوارم در ادامه به سیاه نمایی متهم نشم...